دبیر ادبیات آمد

با اخمی پر حرف

مثل قبل نبود و نشد

آن خدای همیشه لبخند

گفت بچه ها امتحان

گفتم نگفتین آقا

گفت یه شعر میخوام همین

شروع کنین به نوشتن

مانده بودیم در گل

ما کجا و شاعری کجا

گفت فقط دو بیت ساده

سعی کنین لطفا

همه سفید ماندن

با چند خط خطی درهم

اما من سیاه کردم

مثل سایه ام

(( قرق کرده دلم و

تک تیر انداز چشم تو

که بدون عرق میکشه و

حرف نمزنه مثل تو))


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها